دل نوشته های گُل گُلی

روزانه های زندگی من

دل نوشته های گُل گُلی

روزانه های زندگی من

یادت باشد

خوابگاه که رفتم از بچه ها کتاب "یادت باشد" گرفتم

درباره زندگی عاشقانه "شهید حمید سیاهکالی مرادی" از شهدای مدافع حرم هستن

پریشب تا 2 بیدار بودم و بالاخره تمومش کردم...فصل اخرش که شهادت بود خیلی خیلی خیلی غمگین بود...با هرخطش خیلی گریه کردم ولی قشنگ بود...


#به_شدت_توصیه_میشود


بعدانوشت:حالا بعد از گذشت حدود یک سال و نیم میخوام بگم که خییییلیییی از اتفاق های خوب زندگیم واقعا مدیون این شهید وهمسرشون هستم. واقعا دید من به شهادت و شهدا با خوندن این کتاب تغییر کرد.دید بدی نداشتم در واقع بهتره بگم هیچ دیدی نداشتم ...

یکی از اون بهترین اتفاق ها رفتن به راهیان نور بود که هیچوقت فکرنمیکردم آنقدر خوب باشه و مسیرزندگیم تغییر بده...

دومیش رفتن سرمزار شهدای گمنام و ساده نگذشتن از مزار شهد‌ا است که از این شهید بزرگوار یاد گرفتم، کم کم باهاشون درد دل کردم و واقعا راه به روم باز شد.

ازشون خواستم برام دعا کنن و واقعا نتیجه عوض شد...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد