دل نوشته های گُل گُلی

روزانه های زندگی من

دل نوشته های گُل گُلی

روزانه های زندگی من

مرور اجمالی 5سال گذشته

سلام :)

حقیقتش وقتی به تقویم نگاه میکنم و به زمان فکر میکنم،

کمرم رگ به رگ میشه

فقط حدود دو ساعت از آخرین روز مرداد 1401 باقی مونده و عملا 2/3 تابستون گذشت...

توی این ماه کارای فارغ التحصیلیم پیگیری کردم و در آخرین مراحل وقتی رفتم تو پورتال دیدم نوشته { پورتال راکد-وضعیت:فارغ التحصیل}  یه حس دوگانه خوشحال و ناراحت داشتم.

خوشحال به خاطر اینکه تموم شد بالاخره و به پایان آمد این دفتر 

و ناراحت از اینکه  تموم شد 

تموم شد اون روزها و ساعت های خوش خوابگاه و دانشگاه

اینکه واقعا سن 18 تا 22 ،23 سالگی دیگه برنمی گرده....انگار توی این سن تلفیقی از کودکی و جوانی آدم داره

 به عقب که برمیگردم نگاه میکنم میتونم بگم از روندی که برام اتفاق افتاد واقعا راضی بودم

سال اول دانشگاه راه دور و خوابگاه و هم اتاقی هایی از شهرهای مختلف

سال دوم مهمان شدن تو دانشگاه شهر خودمون با همه استرس ها و سختی هاش

سال سوم برگشتن به شهر و خوابگاه دانشجویی و تجربه زندگی با 2تا هم اتاقی جدید

سال چهارم کرونا و درس های مجازی و تجربه اولین قرارداد و شاغل بودن

و سال پنجم هم ترم 9 کاملا مجازی و اولین تجربه داشتن 24 واحد تخصصی! 

بعد هم 6 واحد معرفی و امتحان های حضوری

نمیگم آسون گذشت یا خوب گذشت! 

واقعا هرسال و هرلحظه برام پر از درس و تجربه بود و اینی که الان هستم ساخته

من از روند و اتفاق ها راضیم 

اما دانشجو زرنگه نبودم که زود درس های زندگی یاد بگیرم 

که اگه اینجوری بودم الان جایگاه بهتری داشتم و به هدف هام نزدیک تر بودم

اما خب به هرحال گذشتند

و به قول معروف ماهی هروقت از آب بگیری تازه است

الانم که گوش به زنگ نتایج ارشدم ببینم چی میشه

به نظرتون چی میشه؟


الان در 23 سالگی رویکردم به زندگی اینه:

وقتی همه را به خدا میسپاری....در نهایت خدا را در همه چیز خواهی یافت...

و وقتی خدا را در همه چیز پیدا کنی و ببینی 

یعنی آرامش داری

خوشحالی

راضی ای در عین حال که ممکنه به چشم بقیه خوب و روبه راه نباشه

در یک کلام حالِ دلت خوبه

و 

این

کم چیزی نیست!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد