دل نوشته های گُل گُلی

روزانه های زندگی من

دل نوشته های گُل گُلی

روزانه های زندگی من

حال و هوای درس‌ و دانشگاه

گفتم بیام یکم از حال و هوای کلاس و درسا و بچه ها بگم تا یادم نرفته و اینجا هم بمونه به یادگار...

ظرفیت گرایش ما طبق چیزی که تو دفترچه سنجش زده بود ۶نفر بود، بعد که رفتم دانشگاه فهمیدم ۱نفر هم بدون آزمون از یه دانشگاه دیگه اومده پس ورودی ما۷نفریم .

وقتی فهمیدم این دانشگاه قبول شدم فکرمیکردم به جز چندتا از دوستای راهنمایی و دبیرستان که خبردارم اینجا دارن درس میخونن دیگه کسی نشناسم،حداقل تو دانشکدمون کسی نشناسم. اما وقتی رفتم دانشگاه یکی یکی آشنا میدیدم و فهمیدم ۵نفر از بچه های هم ورودیم تو دانشگاه کارشناسی، اونا هم ارشد اینجا قبول شدن که یکیشون با من هم گرایشه و اون ۳تا هم گرایششون مثل همه.یک نفرم هست که دانشگاه کارشناسی ورودی قبلیمون بود و اینجا ورودی سال قبلی گرایش منه.

خلاصه این اتفاق که کلی آشنا هست بسی جالب بود و باعث شد خیلی احساس غربت نکنم‌.

توی گرایش ما،۷تایی ورودیمون از دانشگاه های دولتی هستیم .

این ترم ۳تا درس دارم مجموعا میشه ۸واحد ولی آنقدر سنگینه و بدو بدو داره که انگار ۲۰ واحد دارم :|

استادهامون خوبن هم از نظر اخلاقی ،هم از نظر درس دادن...دوسشون دارم و امیدوارم بتونم نمره خوبی هم ازشون بگیرم...

گرایشم خیلی دوست دادم و علاقم بهش بیشتر شده و خیلی خیلی خوشحالم و خداروشاکرم اولویت های قبلی قبول نشدم.

استاد راهنمامون مشخص کردیم و اول دوست داشتم یکی دیگه استاد راهنمام باشه اما شرایط جوری پیش رفت که یکی دیگه شد...اینم خوبه، باتجربه تر و باسابقه تر از اون یکیه ولی سرش خیلی شلوغه و باید از اینور از اونور پیداش کنم.

با دخترای کلاس دوست شدم و نزدیکتر شدیم نسبت به اوایل ترم.

معمولا سعی میکنم با سرویس برم دانشگاه...تا حالا بیشترین معضلی که با دانشگاه داشتم مسیرش بوده،اون اوایل که همش حالت تهوع میگرفتم و واسه خودمم عجیب بود که آخه من که واسه کارشناسی یه شهر دیگه میرفتم  چرا اینجوری میشم و عادت نمیکنم ولی الان خوبم خداروشکر و مشکلی نیست...با سرویس ها حدود ۵۰ دقیقه تو راهم اما اگه خودم بخوام برم حداقل ۱/۵ تا ۲ ساعت تو مسیرم فقط و این خیلی رو اعصاب و خسته کننده است...

درسا سخته ، امتحانای میان ترمم خوب ندادم 

و برای پایان ترم و معدلم استرس دارم 

نمره قبولی اومده بالاتر و خلاصه شرایط سختی شده

دو هفته دیگه ترم تمومه  و من باورم نمیشه چجوری آنقدر زود گذشتتتت

از این انتخابم که  نزدیک خونوادم و شهر دیگه نیستم  خیلی راضی ام

هرچند خاطرات خوبی از خوابگاه برام‌ مونده  اما برای ادامه مسیر دوست نداشتم جای دیگه برم...

اینم مختصری از حال و هوای فعلی درس ها و دانشگاه،

شاید یه روزی دلم برای این حال و هوا تنگ شد...!!


نظرات 1 + ارسال نظر
حسین پنج‌شنبه 24 آذر 1401 ساعت 08:57 https://darfarasoyzendegi.blogsky.com

سلام
آرزوی موفقیت و توفیق براتون میکنم در این محیط دانشگاه
پاینده باشید

سلام
خیلی ممنونم
سلامت باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد